مصادیق برکات آسمان و زمین

در مورد مصادیق برکات آسمان و زمین نظریه‌های مختلفی ابراز شده است. بعضی برکات آسمان را باران، برف،‌ سرما و گرمای مناسب، به موقع و کافی و برکات زمین را روییدنی‌های بسیار، میوه فراوان. امنیت راه‌ها و شهرها و مانند آن شمرده‌اند (المیزان، ج 8، ص 201). بعضی دیگر اجابت دعاها را برکات آسمان و حل مشکلات زندگی را برکات زمین دانسته‌اند (مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 698) و بعضی نیز احتمال داده‌اند برکات آسمان نعمت‌های معنوی و برکات زمین نعمتهای مادی باشد (تفسیر نمونه، ج 6، ص 266)....

سنت‌های اجتماعی

آیات فوق به یکی از سنت‌های جاری اجتماعی در نظام آفرینش تصریح دارد. سنت «برکت‌زایی ایمان و تقوای عمومی» در مورد اعمال صالحه و مثبت و سنت «فسادآوری و مصیبت‌زایی» در مورد اعمال رذیله و منفی. که در خصوص سنت برکت‌زایی خداوند درهای برکت آسمان و زمین را بر مردم خواهد گشود و نعمتها را از بالا و پایین به آنها خواهد رساند، اما در نقطه مقابل سنت فسادآوری یعنی عواملی همچون کفر، شرک، نفاق، ظلم و گناهان فسادآور و مصیبت‌بار است و موجبات گسترش فساد در جامعه و خشکی و دریا خواهد شد. مرحوم علامه طباطبایی در تبیین این سنت می‌فرماید: «به طور کلی همه اجزای عالم مانند اعضای یک بدن، به یکدیگر متصل و مرتبط است، به طوری که صحت و سقم و انحراف و استقامت یک عضو در صدور افعال از سایر اعضا تأثیر داشته و این تفاعل درخواص و آثار در همه اجزا و اطراف آن جریان دارد و به بیان قرآن شریف تمامی این اجزا به سوی خدای سبحان و هدفی که برای آنها مقدر شده در حرکتند. انحراف و اختلاف حرکت یک جزء از اجزای آن، مخصوصاً اگر از اعضای برجسته باشد در سایر اجزا به طور نمایان اثر سوء می‌گذارد و (در نتیجه قانون عمل و عکس‌العمل) آثاری هم که سایر اجزای این عالم در این جزء دارند فاسد می‌شود و خلاصه فسادی که از جزء مزبور به سایر اجزا راه یافته بود به خودش برمی‌گردد، بنابراین اگر امتی از راه فطرت (که نظام آفرینش بر آن اساس استوار است) منحرف گردد، اسباب طبیعی محیط بر او هم مختل شده و آثار سوء این اختلال به خود آن امت برمی‌گردد و خلاصه دود کجروی‌هایش به چشم خودش می‌رود همچنان که اگر امتی بر مسیر فطرت استوار بماند و یا بعد از انحراف به این مسیر بازگردد، اسباب طبیعی محیط براو هم به اعتدال فطری باز می‌گردد، و در نتیجه این اعتدال، صلاح و برکت نصیب آنان می‌گردد. 

انسان بهشت و بهشت انسان

در آموزه‌های قرآنی درباره مقام صعود انسان و سقوط او مطالبی است که برخی‌ها آن را به سبب فقدان فهم و درک، به تاویل می‌برند. در حالی که باید خودشان را تاویل برند نه آن که قرآن را تاویل کنند: «خویش را تاویل کن نه این ذکر را»

خسران انسان

از جمله آموزه‌های قرآنی که از معارف عالی و بلند قرآن است، مساله صیرورت و شدن‌های انسانی در دو جهت مثبت ومنفی یعنی صعود و سقوط است. آیات قرآنی بر این معنا تاکید دارند که انسان در دنیا در حال شدن و صیرورت است و این گونه نیست که وضعیت نهایی داشته باشد. اگر انسان از نظر قرآن حیوان متاله است، این حیوان متاله می‌تواند این صفات الهی را در خود ظهور بخشد و خدایی و ربانی شود، یا آن را از دست دهد و به پست‌ترین درجات سقوط کند، به گونه‌ای که پست‌تر از حیوانات بلکه پایین‌تر از گیاه و بلکه سنگ خارا و سخت وحتی بدتر از آن، سنگ آتش شود که سوخت دوزخ خواهد بود (اعراف، آیه179، فرقان، آیه 44، بقره، آیات 24 و 74، انعام، آیه 43، تحریم، آیه 6، جن، آیه15) چرا که این همه استعدادهای الهی خود را نابود کرده است و در بدی چنان غرق شده که خودش بدی و شر شده است و همین سیئات و بدی است که در جانش گر می‌گیرد و فروزان می‌شود و دوزخ را نیز می‌افروزد. (همزه، آیات 6 و 7)

این همان حالتی است که در اصطلاح قرآنی از آن به خسران یاد می‌شود (سوره عصر) چرا که در این حالت، شخص همه سرمایه و داشته‌های الهی خود را از دست می‌دهد و چیزی از آن علوم اسمایی و صفاتی که خداوند به حضرت آدم(ع) و فرزندانش بخشیده (بقره، آیه30) باقی نمی‌ماند. 

در سمت دیگر انسان با ایمان و عمل صالح که همان صراط مستقیم عبودیت است (ذاریات، آیه 56) بالا می‌رود و پس از رنگ خدایی گرفتن (بقره، آیه 138) و خدایی شدن در مقام متاله، خلیفه الهی می‌شود (بقره، آیات 30 و 31) و در مقام ربیون و ربانیون در می‌آید و مظهر ربوبیت خداوندگار می‌شود. (آل عمران، آیات 79 و 164)

انسان بهشت

البته هر چه انسان بالاتر می‌رود و در مسیر تقوا گام بر می‌دارد و تقرب بیشتری پیدا می‌کند، در عوالم کمالی بالاتری جا می‌گیرد. این عوالم کمالی همان بهشت‌هایی است که از آن به هشت بهشت یاد شده که بهشت رضوان الهی، بزرگ‌ترین آنهاست. (توبه، آیه 72) در این بهشت رضوان است که انسان در نزد پروردگار است. خداوند در این باره می‌فرماید: ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛ متقین در بهشت‌ها و نهرهایی در جایگاه صدق در نزد پادشاهی مقتدر هستند. (قمر، آیه 55)

آنان همه بهشت‌ها را دارا هستند، چرا که در اوج خدایی بوده و با وجودشان به خداوند می‌نگرند. (قیامت، آیات 22 و 23) در این جا آنان دیگر خودشان بهشت هستند نه این که در بهشتی وارد می‌شوند. این مطلب را می‌توان از آیات 88 و 89 سوره واقعه به دست آورد، زیرا خداوند در این آیات می‌فرماید: فاما ان کان من المقربین فروح و ریحان وجنه نعیم؛ پس اگر از مقربان باشند پس روح و ریحان و جنت نعیم هستند. خداوند در این جا نمی‌فرماید که برای آنان چنین چیزهایی است، بلکه گفته شده که مقربان این چنین هستند. پس مقربان، خودشان روح و ریحان و بهشت هستند.

در روایتی که صدوق در امالی خود نقل کرده این جمله آمده که پیامبر(ص) می‌فرماید:انا مدینه الحکمه و هی الجنه و انت یا علی بابها؛ من شهر حکمت هستم و آن بهشت است و تو یاعلی در آن بهشت هستی.

پس همان گونه که انسان در جهت سقوط در درکات خودش سنگ آتشین دوزخ و سوخت آن می‌شود(جن، آیه 15)، همچنین در جهت صعود و درجات، به جایی می‌رسد که خودش بهشت می‌شود.این‌ها در همه حضرات بهشت و نشئات و عوالم آن هم حضور دارند، چون که صد آمد نود هم پیش ماست. پس متقین و مقربان در درجاتی قرار دارند که خودشان بهشت می‌شوند که یک بهشت معنوی است، همچنان که از بهشت‌های دیگر نیز بهره‌مند هستند. این بهشتی که آنان می‌شوند همان بهشت روحانی و بهشت عقلی است. از این رو در بهشت ذات الهی هستند نه صفات الهی و به آنان فرمان داده می‌شود: فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. (فجر، آیات 27 تا 30) پس آنان خودشان بهشت روح وریحان و نعمت می‌شوند. این جاست که آنان بهشت‌ساز هم می‌شوند و هرچه اراده می‌کنند همان می‌شود و نهر ایجاد می‌کند و کارهای دیگر انجام می‌دهند. (فرقان، آیه 16، انسان، آیه 6) البته از آن جایی که خداوند بی‌نهایت است، اینان هم، مزیدگو و مزیدخواه هستند و خداوند نیز از برخی از اسمای مستاثر خود به آنان عنایت می‌کند و فراتر از اسمایی که ظهور یافته، به آنان اظهار می‌شود و درجات آنان بالاتر و بالاتر می‌رود (ق، آیه 35) و به چیزهایی دست می‌یابند که بر نفس انسانی مخفی و نهان بوده است. (سجده، آیه 17)

خداوند در آیات قرآن، گاه با آوردن حرف اضافه لام می‌فرماید که برای بهشتی‌ها درجاتی است (لهم درجات انفال، آیه 4) و گاه آن را حذف می‌کند و می‌گوید که خود بهشتی‌ها درجات هستند. (هم درجات، آل عمران، آیه 163) این قسم دوم درباره مقربان و ابرار و من خاف مقام ربه است.

بهشت دنیایی شداد

حضرت هود(ع) در زمان پادشاهی شداد بود و پیوسته او را دعوت به ایمان می کرد. روزی شداد گفت: اگر من ایمان بیاورم خداوند به من چه خواهد داد؟

هود گفت: جایگاه تو را در بهشت برین قرار می دهد و زندگانی جاوید به تو خواهد داد.شداد اوصاف بهشت را از هود پرسید. آن حضرت شمه ای از خصوصیات بهشت را برایش بیان نمود. شداد گفت اینکه چیزی نیست، من خودم می توانم بهشتی بهتر از آنچه تو گفتی تهیه نمایم. از این رو درصدد احداث ساختمان شهری برآمد که شبیه بهشت برین باشد.یک نفر پیش ضحاک تازی که خواهرزاده او بود فرستاد و در آن زمان ضحاک بر مملکت جمشید (ایران) حکومت می کرد و از او خواست هرچه طلا و نقره می تواند فراهم سازد.ضحاک بنا به دستور شداد هرچه توانست زر و زیور تهیه نمود و به شام فرستاد. شداد به اطراف مملکت خویش نیز اشخاصی فرستاد و در تهیه طلا و نقره و جواهر و مشک و عنبر جدیت فراوان نمود و استادان و مهندسین ماهر برای ساختمان شهر بهشتی آماده کرد و در اطراف شام محلی را که ازنظر آب و هوا بی نظیر بود انتخاب کرد. 

دیوار آن شهر را دستور داد با بهترین اسلوب بسازند و در میان آن قصری از طلا و نقره بوجود آورده و دیوارهای آن را به جواهر و گوهرهای گران قیمت بیارایند و در کف جویهای روان آن شهر به جای ریگ و سنگ ریزه جواهر بریزند و درختهایی از طلا ساختند که بر شاخه های آنها مشک و عنبر آویخته بود و هر وقت باد می وزید بوی خوشی از آن درخت ها منتشر می شد. گفته اند دوازده هزار کنگره از طلا که به یاقوت و گوهرها آراسته بود برگرد قصر او ساختند و پانصد سرهنگ داشت که برای هر یک فراخور مقامش در اطراف قصر کوشک بلند مناسب با آن قصر تهیه نمودند و در بهشت مصنوعی خود جای داد و از هر نظر وسایل استراحت و عیش و نوش را فراهم کرد.

تا اینکه به شداد خبر دادند آن بهشت که دستور داده بودید آماده گردید. شداد در حضر موت بسر می برد. پس از اطلاع با لشگری فراوان برای دیدن آن شهر حرکت کرد چون به یک منزلی شهر رسید آهویی به چشمش خورد که پاهایش نقره ای و شاخ هایش طلایی بود. از دیدن چنین آهویی در شگفت شد و اسب از پی او بتاخت تا از لشگر خود جدا گردید.ناگهان در میان بیابان سواری مهیب و وحشت آور پیش او آمد و گفت ای شداد خیال کردی با این عمارت که ساختی از مرگ محفوظ می مانی؟ از این سخن لرزه بر تن شداد افتاد.گفت تو کیستی؟ جواب داد من ملک الموتم. پرسید با من چه کار داری و در این بیابان چرا مزاحم من شده ای؟ عزرائیل گفت برای گرفتن جان تو آمده ام شداد التماس کرد که مهلت بده یک بار باغ و بستان خود را ببینم. آنگاه هرچه می خواهی بکن. 

عزرائیل گفت: به من این اجازه را نداده اند و در آن حال شداد از اسب درغلتید و روحش از قالب تن جدا شد و تمام لشگر او با بلایی آسمانی از میان رفتند و آرزوی دیدار بهشت را به گورستان برد. و نیز نقل شده که از عزرائیل پرسیدند این قدر که تاکنون قبض روح مردم را کرده ای آیا ترا برکسی ترحم و شفقت حاصل شده است؟ جواب داد آری. یکی بر بچه ای که در میان یک کشتی متولد شد و دریا طوفانی گردید و من مأمور قبض روح مادر آن بچه شدم و آن نوزاد بر تخته پاره ای مانده و به جزیره ای افتاد. دیگری ترحم بر شداد کردم که بهشتی با آن زحمت در سالیان دراز ساخت و او را اجازه ندادند که حتی یک مرتبه بهشت خود را ببیند. در این موقع به عزرائیل خطاب شد آن نوزادی که در کشتی متولد شد و در جزیره افتاد همان شداد بود که در کنف حمایت خود بدون مادر او را پروریدیم و آن همه نعمت و قدرت به او عنایت کردیم ولی او از راه دشمنی ما درآمد و با ما در راه ضدیت قیام نمود. اینک نتیجه دشمنی و کفر خود را فعلاً در این دنیا دید تا چه رسد به عالم آخرت - داستان ها و پندها، ج1، ص36