بعد از بهشت و جهنم چه خبر است؟

آخرین منزلگاه بشر در سیر عالم وجود، بهشت یا جهنم است. آنان که وارد بهشت می شوند، همیشه و جاودان در آن جا زندگی می کنند و در ناز و نعمت به سر می برند اما آنان که به جهنم می روند، دو دسته هستند: یک دسته مدتی در آن جا مجازات می شوند و وقتی حسابشان پاک شد، از جهنم بیرون می آیند و وارد بهشت می شوند. دستة دیگر از جهنمیان برای همیشه در آن جا می مانند و جایگاه ابدی آنان دوزخ است. از منابع اسلامی استفاده می شود که عموم افراد پاک و با ایمان، در بهشت جاودانه خواهند بود و برخی از گناهکاران (که وجود آن ها غرق در کفر و انکار و گناه و تجاوز شده است) برای همیشه در مجازات و عذاب دوزخ می مانند...

به تعبیر قرآن کریم "بلی من کسب سیئةً و احاطتْ به خطیئتُه فإولئک اصحاب النّارهم فیها خالدون؛(1) آری کسی که مرتکب گناهی گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه کند، چنین کسی اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند". بنابر این زندگی اخروی بی نهایت است و آن را حد و نهایتی نیست تا سؤال شود بعد از آن چه خواهد شد و یا پایان آن کجاست؟ سخن از "بَعد" زمانی روا است که حد و محدودیتی در کار باشد ، اما در بی حدی و عدم نهایت، بَعد معنا ندارد. مثل آن است که گفته شود: بعد از بی نهایت چیست؟ طبیعی است که در این جا سؤال اشتباه و متناقض است، زیرا فرض بی نهایت، سازگار با تصور بعد نیست . اما آیا این موجب بی معنا بودن زندگی خواهد بود؟ هرگز! بلکه بی معنایی را در طرف مقابل آن می توان ادعا کرد، زیرا اگر برای جهان آخرت نیز بعدی فرض شود، باز همین سؤال درباره جهان سوم تکرار خواهد شد و همین طور... هر عالم مفروض دیگری بنابر سؤال از "بعد" همیشه باقی است و دیگر برای هستی هیچ نهایتی (که در آن هر چیز به کمال نهایی خود برسد) وجود نخواهد داشت و همیشه و همه چیز در یک حالت انتظار و مقدماتی قرار خواهد داشت. هر چه بپرسیم: بعد چه خواهد شد، باز پرسش باقی است.

سخن از "بَعد" زمانی روا است که حد و محدودیتی در کار باشد ، اما در بی حدی و عدم نهایت، بَعد معنا ندارد. مثل آن است که گفته شود: بعد از بی نهایت چیست؟


علت آن که در دنیا از پایان عالم و بعد از بهشت و دوزخ سؤال می کنیم، آن است که تصور ما در این عالم محدود است. در این جهان، با امور مادی و محدود سر و کار داریم و به همین خاطر، ابتدا آن عالم را مقایسه با این عالم نموده و سپس از کیفیت آن سؤال می کنیم و به دنبال حد و محدودیت برای آن می گردیم. در حالی که نظام آخرت کاملاً متفاوت با نظام دنیا است. جاودانگی در بهشت، چیزی است که خواستة فطری و درونی انسان است که همیشه آن را می خواهد و عالم آخرت و بهشت، پاسخ به خواستة انسانی است. نعمت های بهشت که به صورت مادی بیان گردیده است، با نعمت های دنیوی تفاوت کلی دارد، چرا که آن نعمت ها در وصف نمی گنجد. در مجموعة شرایطی که در آخرت وجود دارد، آن نعمت ها بسیار ارزشمند و لذّت بخش است، گذشته از آن که نعمت های معنوی و روحانی در بهشت وجود دارد و همه چیز به صورت خالص هست، بر خلاف دنیا که لذت ها و غم ها و مشکلات هیچ کدام خالص و همیشگی نیست.

امروز و فردا کردن، بیشترین عامل تأسف جهنمیان

«اکثر صیاح اهل‌النار من التسویف» اکثر ناله‌های جهنمیان، از سوف است. (شرح نهج‌البلاغه خویی، ج4، ص411). سوف یعنی آینده. در دنیا دائم می‌گفتند:«سوف استغفر»، «سوف اتوب» در آینده استغفار می‌کنم، در آینده توبه می‌کنم، در آینده حج می‌روم، درآینده نماز و روزه‌های فوت شده را قضا می‌کنم. طول آرزوی زنده ماندن در دنیا و کامروا گشتن از لذات، آنچنان سرگرمشان کرده بود که اصلا مجال تفکر درباره حیات اخروی برایشان نمانده بود. آنها که اهل سوف‌اند و پیوسته کار امروز را به فردا می‌افکنند، دو خطر بزرگ، سر راهشان است. یکی مرگ ناگهانی که در یک لحظه سکته می‌کنند و جسد بی‌روحشان به زمین می‌افتد و به فرموده قرآن مجید:«فلایستطیعون توصیه ولا الی اهلهم یرجعون» نه می‌توانند وصیتی کنند و نه می‌توانند به سوی اهل و عیالشان برگردند. (یس-50) 

حال اگر این مرگ ناگهانی، وقتی به سراغشان بیاید که در مسیر گناه و پشت به خدا حرکت می‌کنند در این صورت، وای بر بدبختی آنها! این یک خطر برای مسوّفان و سوف سوف‌گویان است که توبه را به تأخیر می‌افکنند. اما خطر بزرگ‌تر و دوم این است که براثر تراکم گناهان و تأخیر توبه از آنها، صفحه قلب آدم گنهکار، آنچنان تاریک و سنگین و سیاه می‌شود که دیگر هیچ حقیقتی را نمی‌فهمد و هیچ حرف حقی را نمی‌پذیرد، تا آنجا که به فرموده قرآن: «ختم‌الله علی سمعه و قلبه و جعل علی‌بصره غشاوه...» خدا بر گوش و قلب او مهر می‌زند و پرده بر چشمش می‌افکند... (جاثیه- 23) دیگر هیچ جمالی از جمال‌های معنوی را نمی‌بیند و گوشش هیچ نغمه‌ای از نغمه‌های الهی را نمی‌شنود و قلبش هیچ حقیقتی از حقایق آسمانی را درک نمی‌کند و در زمره کسانی درمی‌آید که «صمّ بکم عمی فهم لایعقلون» آنها کران و گنگان و کورانی هستند که از اندیشیدن و درک کردن ناتوانند. (بقره-171) منبع : بنای بندگی صفای زندگی ، آیه الله ضیاء آبادی ، ص 47

اعجاب انگیز بودن جهنّم رفتن عدّه ایبا توجه به وسعت رحمت الهی

یک بیان نورانی ای امام سجاد (ع) دارد که فرمود : اگر کسی بهشت رفت، تعجّب نیست؛ اگر کسی جهنّم رفت، تعجّب است ! برای اینکه اگر کسی روی غفلت و سهو و نسیان و جهل به موضوع و اضطرار و اجبار دست به خلافی زد که معصیت نیست؛ آنها بر اساس حدیث رفع، مرفوع است. اگر عالماً عامداً گناه کرد، یک گناه را یک کیفر می دهند. ولی اگر کسی اطاعتی کرد؛ یکی را ده برابر، گاهی هفتصد برابر، گاهی هزار و چهارصد برابر، گاهی هم بی نهایت پاداش می دهند. ویأل من غلبت آحاده عشراته ؛ وای به حال کسی که یکی های او بر ده تا های او غالب بشود و در قیامت نتواند بهشت برود !! با این سعه رحمت، اگر کسی جهنّم برود؛ جای تعجّب است. 

و جهنّم نرفتن هم کمال نیست. این همه کودکان و مجانین و مستضعفان فکری را مگر خدا می سوزاند ؟! پس نسوختن کمال نیست. و بهشت رفتن اینچنینی هم تعالی نیست ! اگر انسان بتواند به جائی برسد که بهشت به او مشتاق باشد، خودش را مزّین کند برای او که ما را برای چنین مقامی خلق کرده اند، این یک کمالی است؛ و ما باید به این حد برسیم. پس مطلب اوّل اینکه ما بفهمیم راه کدام است، آسان نیست؛ أدقّ من الشّعر(باریکتر از مو) است. بعد از اینکه فهمیدیم راه کدام است، بخواهند راهی این راه بشویم؛ این احدّ من السّیف تیز تر از شمشیر) است. 

علت دشواری های درک صراط مستقیم

مطلب دوّم اینکه : پیچیدگی آن اندیشه و دشواری این انگیزه،خود ساخته است؛ وگرنه صراط مستقیم عرضها السّموات و الأرض است ! نه تنها به اندازه مو باریک نیست، با هیچ اتوبانی هم قابل سنجش نیست ! عرض این میدان مسابقه، سماوات و أرض است. ما آمدیم روی تنگ نظری این را تنگ کردیم، خودمان آن را تنگ کردیم، باریک کردیم و بر خودمان سخت کردیم.. 

کرامت انسان، وابسته به کسب مقام ( خلافت اللّهی ) توسط او

در اینکه انسان مکرّم است، حرفی نیست؛ چون انسان آفرین فرمود: لقد کرّمنا بنی آدم. انسان آفرین در سوره اسراء به کرامت انسان فتوا داد؛ فرمود امّا سند کرامت او، ( خلافت ) اوست؛ چون انّی جاعلک فی الأرض خلیفه. انسان خلیفه خدای کریم است، و خلیفه کریم از کرامت برخوردار است؛. 

اینکه گفتند : صراط مستقیم از مو باریکتر است و از شمشیر، تیز تر؛ أدقّ من الشّعر و احدّ من السّیف (1)، یعنی این یک اندیشه ای دارد و یک انگیزه ای. انسان در اندیشه صراط که صراط چیست، کار آسانی نیست ! از موی باریک، باریک تر است؛ این مربوط به ( معرفت ). اگر در بخش اندیشه کسی موفق شد و فهمید راه کدام است، در بخش انگیزه، رفتنش از لبه تیز شمشیر، تیز تر است ! که کار هر عالمی هم نیست که آنچه را فهمید، عمل بکند. پس در بخش اندیشه از هر باریکی، باریک تر است؛ و در بخش انگیزه از هر تیزی تیز تر. لذا عالم با عمل، بسیار کم است، اندیش ور با انگیزه بسیار کم است؛ گفت آنکه یافت مینشود، آنم آرزوست؛ این اصل اوّل که کار آسانی هم نیست !

پیاده کردن اوامر خدای سبحان، راه نیل به مقام ( خلافت اللّهی )

در اینکه انسان مکرّم است، حرفی نیست؛ سند کرامت او هم خلافت اوست، حرفی نیست؛ امّا خلیفه باید حرف مستخلف عنه را بزند، نه حرف خودش را ! اگر انسان جانشین خداست، که هست؛ باید قانون او، حرف او، برنامه او، حکم او، حکمت او را پیاده کند. اگر نان کرامت را بخورد، در سفره خلافت بنشیند و حرف خودش را بزند؛ می شود ( اومانیسم ) ! این نه کرامتی دارد و نه خلافتی؛ آن را تازیانه اولئک کالأنعام بل هم اضل طردش می کند؛ تازیانه شیاطین الانس و الجن طردش می کند. 

کم نیست آیاتی که مرز کرامت را از اهانت جدا می کند، مرز خلافت را از غصب جدا می کند. اگر کسی غدیری فکر کرد، می شود خلیفه الله؛ اگر سقیفه ای فکر کرد، می شود کالأنعام بل هم اضل ! اینطور نیست که انسان در کنار سفره کرامت و خلافت بنشیند؛ نان خلافت را بخورد، آنگاه حرف خودش را، فکر خودش را بزند و بگوید :من هر چه خواستم، می کنم ! و اندیشه من این است. شما اگر خلیفه اللّهی، ببین اندیشه مستخلف عنه ات چیست ! 

(1) الکافی/ 8/ 312 (2) روضه الواعظین/ 2 / 280       (3) وسائل الشیعه/ 5 / 369 (4) وسائل الشیعه/ 16/ 103      (5) اسراء70 (6) بقره30 (7) اعراف179 (8) انعام112

سخنی از احوالات ارواح در قیامت

اعتقاد به معاد، یکی از مۆثرترین و کاربردی‌ترین نیروهای کنترل کننده برای انسان است؛ لذا علمای اخلاق و بزرگان دین، همواره به زنده نگه داشتن یاد معاد تأکید و پافشاری داشته و دارند و توصیه ایشان این است که انسان باید در شبانه روز، چندین مرتبه به یاد مرگ، قبر و قیامت باشد. از منظر قرآن کریم، نه تنها یقین، بلکه ظن و گمان به وقوع قیامت نیز، یک نیروی کنترل کننده برای انسان و مانع سقوط او است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ ، الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ ، وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ،أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ، لِیَوْمٍ عَظیمٍ»[1] وای به کم فروش! وای به کسی که به حقّ خودش قانع نیست و زیاده طلب و کم دهنده است. مگر آنان گمان نمى‏کنند که در روزى بزرگ برانگیخته خواهند شد؟ آیا گمان ندارند که روز قیامتی هست؟

نابودی عالم هستی، پس از نفخ صور اوّل از آیات قرآن کریم و نیز از روایات، استفاده می‌شود که روزی عالم هستی نابود و عالم برزخ، تمام می‌شود. در آن زمان، که معلوم نیست چند سال یا چند میلیون سال تا وقوع آن طول بکشد، به جز خداوند سبحان، هیچکس وجود ندارد و حق تعالی می‌فرماید: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[2] خداوند متعال خطاب می‌کند: کسانی که گردنکشی می‌کردند و خود را قدرت محض می‌دانستند، کجایند؟ فرعون منش‌ها و کسانی که می‌گفتند: خانه‌ام و سلطنتم، کجا هستند؟ سپس خود خداوند پاسخ می‌دهد: احدی جز خداوند یگانه قهّار وجود ندارد.

اگر کسی آب کوثر را بنوشد، هرگونه زشتی و بدی از وجود او پاک می‌شود؛ اگر سیاه است، سفید می‌شود، اگر پیر است جوان می‌گردد، اگر بیمار است سلامتی می‌یابد، اگر ناقص العقل است، عقل او کمال پیدا می‌کند و خلاصه هرگونه بدی و زشتی، با خوردن آب کوثر از وجود انسان پاک می‌گردد و یک انسان به تمام معنا می‌شود

نفخ صور اسرافیل و میکائیل نیز به این معناست که با اراده پروردگار، عالم هستی نابود می‌‌شود و بعد از شاید هزاران سال، دوباره اراده می‌کند و عالم موجود می‌گردد. عالمی که مجدّدا ایجاد می‌شود، خود عالم قبلی نیست، همانگونه که غیر آن هم نیست، بلکه «مثل» آن عالم است. همان که در آخر سوره یس، با تعبیر زیبایی می‌فرماید:

«أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ»[3] آیا خدا نمی‌تواند این عالم را دوباره موجود کند؟ بلی، می‌تواند. وقتی اراده می‌کند، عالم وجود دوباره موجود می‌شود. قرآن کریم در آیه دیگری می‌فرماید: منکران معاد تعجّب می‌کنند از اینکه چگونه معاد جسمانی واقع می‌شود؟ سپس پاسخ می‌د‌هد که خداوند قادر متعال، نه تنها می‌تواند همه موجودات را پس از مرگ زنده کند، بلکه خط‌ های سر انگشتان انسان را نیز زنده می‌کند:

«بَلى‏ قادِرینَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ»[4] این آیه کریمه، یکی از معجزات تکوینی و تشریعی بزرگ قرآن کریم است. زیرا در روی کره زمین، خطوط سر انگشتان هیچ انسانی، شبیه انگشتان دیگری نیست و حتّی خطوط سرانگشت دو قلوها نیز متفاوت است. و در احیای مجدّد، آن خطوط نیز باز احیا می‌گردد. پس از آنکه با اراده خداوند سبحان، عالم نابود می‌شود: «فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»، و خداوند یا اهل بیت پاسخ می‌دهند که همه چیز متعلّق به خداوند یکتا و قهّار است: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»، و زمانی می‌گذرد، باز خداوند متعال اراده می‌کند و فوراً دوباره عالم را ایجاد می‌فرماید. عالمی که مجدّدا ایجاد می‌شود، همان عالَم قبلی است، امّا خودش نیست و غیر آن هم نیست، بلکه «مثل» آن‌ است.

وقتی خداوند قادر، اراده کند، عالمی که به طور کلی نابود شده است، باز همان عالم به تمام معنا و به طور کلّی زنده می‌شود. این زنده شدن مجدّد، به معنای معاد است. قرآن کریم می‌فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ»[5] پس از خلقت مجدّد عالم هستی و احیاء عالَم، خداوند متعال همه موجودات را گرد هم جمع می‌کند: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»، البته در مورد اینکه کجا چنین اجتماع عظیمی تشکیل می‌شود، مطلب خاصّی نمی‌دانیم؛ اینکه چگونه همه انسان‌‌ها از زمان خلقت آدم«ع» تا قیامت، در یک مکان جمع می‌شوند، به راحتی قابل فهم نیست، ولی این را می‌دانیم که چنین کاری، برای خداوند متعال، سهل و آسان است و با اراده الهی، به راحتی چنین امری شکل می‌گیرد و همه یکجا جمع و محشور می‌شوند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»