قاعده طلایی برای سعادت دنیا و آخرت
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)، دارای جوامع الکلم است. کلمات جامع آن حضرت(ص) همانند قرآن، مفسر و مبین حقایق هستی است. آموزههای آن حضرت(ص) سبک زندگی اسلامی است که سعادت دین و دنیا را به همراه دارد. در مطلب حاضر یکی از مهمترین قواعد زندگی از منظر پیامبر(ص) که یک قاعده طلایی است تبیین و واکاوی شده است...
چگونگی تعامل صحیح با دیگران
انسان موجودی اجتماعی است. آموزههای اسلامی که براساس فطرت است (روم، آیه30) بر آن است که سعادت دنیا و آخرت را در چارچوب معرفت و عمل صالح از جمله عمل اجتماعی صالح تأمین کند؛ چراکه بدون عمل اجتماعی، انسان نمیتواند سعادتمند شود. (سوره عصر)
اما همیشه نوع تعامل با دیگران از همسر و فرزند تا دیگر افراد جامعه مسئله مهم برای هر انسانی بوده است؛ زیرا تفاوتهای روحی و روانی و تفاوتها در نیازها و خواستهها، موجب تضاد منافع و تقابل میان افراد جامعه میشود. از همینرو بخش اعظم آموزههای دستوری در شرایع اسلامی همواره به حوزه تعاملات اجتماعی و تبیین حقوق، اختصاص یافته است.
تلاش آموزههای قرآنی و اسلامی آن است که ما معیار زندگی درست و تعامل صحیح با دیگران را بیاموزیم و براساس آن عمل کنیم تا سعادت دنیا و آخرتمان تأمین شود. اما مشکل بسیاری از مردم این است که حجم بسیار آموزهها و تعامل بسیار با دیگران در هر لحظه از عمر امکان نمیدهد تا هر دم به ارزیابی صحیح و بطلان عمل خود بپردازیم و درستی و نادرستی آن را ارزیابی کنیم.
از اینرو همواره یک پرسش برای همگان وجود دارد که در یک کلمه چه معیاری وجود دارد که موفقیت خود را در تعامل صحیح با دیگران بسنجیم؟ آیا ما دارای یک معیار درونی و همیشگی هستیم که داوری و ارزیابی درستی در اینباره داشته باشیم؟ آیا میتوانیم بدون مراجعه به کسی یا چیزی در هر لحظه دریابیم که عملی که انجام میدهیم درست و نادرست و صحیح و غلط است؟ چه شاخص درونی وجود دارد که ما هرگاه اشتباه و خطا میکنیم ما را بازدارد و به اصلاح و تصحیح عمل مجبور سازد؟
خودمعیاری انسان براساس فطرت
پیامبر(ص) به این پرسش که آیا یک معیار دقیق و علمی و درونی و همیشگی وجود دارد؟ پاسخ مثبت میدهد و میفرماید که هر انسانی در درون خود یک معیار و شاخصی دارد که هر لحظه و هر ساعت میتواند اعمال خویش را با آن ارزیابی کند. این معیار همان فطرت پاک انسانی است که خداوند در درون همگان تعبیه کرده است و انسان میتواند با مراجعه به خود، اعمال و تعاملات خویش با دیگران را ارزیابی کند.
شخصی نزد پیامبر(ص) آمد تا عملی را بیاموزد که بدان خود را همواره مورد سنجش قرار دهد و بتواند نسبت خود را با خدا و بهشت ارزیابی کند. در روایت آمده است: «قال رجل للنبی(ص): یا رسولالله! علمنی عملا لایحال بینه و بین الجنه؟ قال: لاتغضب و لاتسال الناس شیئا و ارض للناس ما ترضی لنفسک؛
شخصی از پیامبر اسلام پرسید: «ای فرستاده خدا!کاری به من یاد بده که میان آن عمل و بهشت فاصلهای نباشد.»
پیامبر فرمود: «عصبانی مشو و از مردم چیزی طلب مکن و آنچه را برای خود میپسندی برای مردم نیز همان را بپسند» (امالی طوسی، ص 507؛ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 222؛ بحارالانوار، ج 27، ص 72 و ج 47، ص47، ص 125)
در جایی دیگر آمده است که عرب بادیهنشینی نزد پیامبر آمد و رکاب شتر پیامبر(ص) را گرفت و گفت: ای رسول خدا! چیزی به من یاد بده که به وسیله آن وارد بهشت شوم!
پیامبر فرمود: «آنچه را که دوست داری دیگران نسبت به تو روا دارند، تو نیز همان را نسبت به آنان روا دار؛ و آنچه را که ناپسند میداری که دیگران نسبت به تو انجام دهند، تو نیز آن را در حق آنان انجام مده. اینک، رکاب شتر مرا رها کن! (کافی، ج 2 ص 146)
همچنین آن حضرت در نصیحتی به علیبنابیطالب(ع) فرمود: «یا علی! ما کرهته لنفسک فاکره لغیرک و ما احببته لنفسک فاحببه لاخیک تکن عادلا فی حکمک مقسطا فی عدلک محبا فی اهل السماء مودودا فی صدور اهل الارض احفظ وصیتی ان شاءالله تعالی»؛ ای علی! هرچه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند و آنچه برای خود میخواهی برای دیگران هم بخواه؛ در این صورت در قضاوت خویش دادگر و در دادگریات یکسان نگر خواهی بود و اهل آسمان تو را دوست خواهند داشت و در سینه اهل زمین به محبت جای خواهی گرفت. این سفارش مرا به خواست خدا به خاطر بسپار و بر آن محافظت نما. (تحفالعقول7 ص 113؛ بحارالانوار، ج 47، ص 86)
امام علی(ع) میفرماید: «اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک، فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها؛ خودت را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه که برای خود دوست میداری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم مپسند. (نهجالبلاغه، نامه 31)
از این روایات میتوان دریافت که حضرت رسول(ص) با بیان یک قاعده طلایی بر آن است تا انسان به خود ارزیابی از عملش اقدام کند و وضعیت خود را با خدا و بهشت و سعادت مشخص کند. اگر انسان بتواند به این معیار مراجعه کند دیگر نیازی نیست که از کسی چیزی بپرسد و هرگاه در مورد عملی شک و تردید داشت، میتواند با مراجعه به فطرت خویش دریابد که آن عمل مطابق عدالت و حق است یا خلاف آن؟
فطرت آدمی معیاری برای سنجش اعمال
البته اینکه گفته شد انسان به خودش مراجعه کند تا وضعیت اعمال خویش را ارزیابی و سنجش کرده و به اصلاح و تصحیح عمل بپردازد، مراد از خود، همان فطرت سالم و سلیم است؛ زیرا زمانی انسان میتواند معیار سنجش حق و باطل و عدالت و ظلم قرار گیرد که براساس ساختار فطری و الهی باشد.
خداوند به هر انسانی یک مجموعه توانایی بخشیده است که شامل دانشها و تمایلات است. این مجموعه که در ذات هر انسانی تعبیه شده شامل توانایی معرفتی و گرایشی به خیرها و کمالات و گریز از باطل و نواقص است. انسانها به طور فطری از الهامات تقوایی و فجوری برخوردارند و میتوانند حق و باطل و خیر و شر را بشناسند و همچنین به خیر و حق گرایش یافته و از شر و باطل و بیعدالتی گریزان باشند. (شمس، آیات 7 تا 10)
اما بسیاری از مردم به دلایلی فطرت خود را میپوشانند و اجازه نمیدهند تا آن همانند چراغی روشنگر باشد و پیش پای آنان را روشن سازد و حق و باطل را نشان دهد و گرایش به خیر و عدالت و حق داشته باشد. (شمس، آیات 7 تا 10)
آن فطرتی میتواند معیار سنجش حق و باطل و درست و نادرست باشد که از بیمار دلی سالم مانده و گرفتار زنگار و مهر نشده باشد.
اما اگر فطرت، سلامت خود را از دست بدهد، به طور طبیعی عمل و رفتار نمیکند. از همین رو حقایق را وارونه میبیند و تفسیر میکند و به جای گرایش به خیر به سوی شر میرود و به جای آنکه در پی مصادیق کمالی حقیقی باشد، به سوی مصادیق کمالی دروغین میرود. این گونه است که بیمار دلانی چون منافقان هنجارها و ارزشها را ضد ارزشی دانسته و رفتارهای نابهنجار و زشت خویش را هنجار ارزیابی میکنند و وقتی به آنان اعتراض میشود که چرا افساد میکنید میگویند که ما مصلح هستیم. بر همین اساس آنان انسانهای دارای قلب سالم و سلیم و فطرت پاک و سالم را سفیه و بیخرد میدانند و ایمانآوری آنان نسبت به ارزشها و هنجارها و احکام شریعت مطابق فطرت را عین سفاهت و بیخردی دانسته و به تمسخر آنان میپردازند (بقره، آیات 8 تا 15)
هرگاه انسان این گونه رفتار کند و فطرت را دفن نماید و فتیله آن را پایین کشد، از حوزه فطرت انسانی بیرون رفته و در مقام حیوانیت وارد میشود و اگر ادامه یابد از آن نیز پستتر شده و قساوت قلب و سنگدلیاش موجب میشود تا دیگر حتی احساس حیوانی نداشته باشد و ادراک و فهم حیوانی را از دست دهد و به سنگ تبدیل شود: اولئک کالانعام بل هم اضل. (اعراف، آیات 176 و 179؛ بقره، آیه 74)
از نظر قرآن کسی که بر اساس فطرت خود عمل نمیکند، نمیتواند از هدایتهای بیرونی خدا که در قالب اسلام و شرایع اسلامی آمده بهرهمند شود؛ زیرا کسی که فطرت را دفن کرده (شمس، آیات 7 تا 10) نوری را خاموش کرده که چراغ راهنما و جاذبه الهی بوده و او را به سوی کمال هدایت میکرده است. چنین شخصی در تاریکی قرار گرفته و حتی اگر نور بیرونی اسلام و ایمان بر جانش بتابد، همانند کسی است که در ظلمات، ناگهان با رعد و برقی مواجه میشود که اطراف او را با غرشی مهیب و نوری شدید روشن میکند. این نور چنان شدید است که نور چشمان و دیدگانش را میرباید و شخص ناگهان در تاریکی شدیدتری قرار میگیرد. از همین رو چنین اشخاصی نمیتوانند از آموزههای روشنگر و هدایتکننده قرآن و دیگر کتب الهی بهرهمند شوند. (بقره، آیات 17تا 20)
اما کسی که فطرت خویش را در حالت اعتدال الهی حفظ کرده، نه تنها از یک شاخص درونی برای شناخت و حرکت استفاده میکند، بلکه میتواند از شاخصهای بیرونی چون وحی نیز بهرهمند شود و گامهایی محکم و استوار را در روشنایی عقل و فطرت و وحی با اطمینان بردارد و به کمال دست یافته و از نواقص رهایی یابد.
در آموزههای قرآنی برای تبیین حقیقت فطرت اصطلاحات و واژگانی چون فطرت، قلب، عقل و نفس به کار رفته است. برخی از کاربردهای قرآنی قلب و عقل ناظر به همان فطرت است. لذا وقتی سخن از زنگار قلب (مطففین، آیه 14)، غفل و بستن قلب (نساء، آیه 155)، ختم قلب (بقره، آیه 7)، طبع قلب (نساء، آیه 155؛ اعراف، آیه 100) و مانند آنها میشود، مراد همان فطرت است؛ چنانکه نفس در آیه 7 سوره شمس نیز به معنای فطرت به کار رفته است.